Picture of فریدون نوری

فریدون نوری

ميراث شوم شاه و کيسنجر برای کردها

هنری کیسنجر

شنیدن پادکست:

دانلود مقاله:

روز 30 نوامبر خبر مرگ يکي از استراتژيست‌ها و معماران سياست خارجي ايالات متحده و از عناصر کليدي تأثيرگذار بر تحولات و مناسبات جهان دوران جنگ سرد در فضاي رسانه‌اي جهان منتشر گرديد.

هنري کيسنجر يهودي آلماني‌تبار که مانند بسياري ديگر از يهوديان اروپايي زندگي و آينده‌اش تحت‌تأثير ظهور نازي‌ها به رهبري هيتلر قرار گرفت، در نوجواني به همراه خانواده‌اش به امريکا مهاجرت و در نيويورک و محله‌اي اکثر ساکنان آن مهاجران يهودي بودند اقامت گزيد.

با پيروزي ريچارد نيکسون 37 رئيس‌جمهور امريکا از حزب جمهوري خواه در انتخابات سال 1968 کيسنجر جاه‌طلب به مقام مشاور امنيت ملي منصوب و ستاره اقبال او درخشيد و آوازه و شهرتش در مقام يکي از طراحان سياست خارجي امريکا در جهان سياست فراگير شد و نامش با بسياري از حوادث و رويدادهاي مهم جهان در دهه هفتاد قرن گذشته گره خورد.

پايان‌دادن به مداخله نظامي امريکا در جنگ ويتنام، تلاش موفقيت‌آميز براي ايجاد رابطه با چين مائوئيست با بهره‌گرفتن از اختلاف در اردوگاه کمونيست‌ها (چين و شوروي) و ديدار نيکسون از چين و ملاقات با او «چوئن لاي» و «مائو زدونگ»، امضاي توافق کاهش موشک‌هاي ضد بالستيک موسوم به سالت با شوروي عصربزژنف، بمباران کامبوج، مداخله و حمايت امريکا از کودتاي نظاميان در شيلي در 1973، حمايت از نظاميان آرژانتيني در کشتار و سرکوب مردم، حمايت از پاکستاني ها در منازعات خونبار استقلال از بنگلادش و حمايت آشکار از اسرائيل در جنگ يوم کيبور (روز تعطيل) با اعراب و تلاش براي پايان‌دادن به درگيري آنها در 1973، دوستي و اتحاد با شاه ايران و سپردن نقش ژاندارم منطقه به او و فروش بي‌محاباي ميلياردها دلار اسلحه به وي و در نهايت ترغيب و حمايت پنهاني از قيام کردهاي عراق به رهبري ملا مصطفي بارزاني و پشت‌کردن به آنان در سخت‌ترين لحظات بخشي از سياست خارجي امريکا در دوران جنگ سرد است که اين ديپلمات جاه‌طلب و تأثيرگذار امريکايي – آلماني‌تبار در طراحي و تحقق آنها نقش کليدي و اساسي داشته و معمار و مسبب واقعي اين تحولات در دوران حضور رسمي‌اش در ساختار قدرت از سال 1969 تا 1977 در دو سمت مهم مشاور امنيت ملي و وزير امور خارجه و رئيس دستگاه ديپلماسي ايالات متحده در دوران رياست جمهوري نيکسون و فورد مي‌باشد. در دهه‌هاي بعد و تا دم مرگ او از تلاش و تکافو در راه تأمين منافع ايالات متحده و هم‌پيمانش اسرائيل دست نکشيد و ‌علاوه بر نگارش چندين کتاب و صدها مقاله تخصصي، با تأسيس يک کمپاني ارائه مشاوره به همه رؤسا جمهور امريکا صرف‌نظر از پايگاه حزبي آنان مشاوره مي‌داد و از چنان تأثيرگذاريي برخوردار بود که «جرج دبليو بوش» از مرگ او به‌عنوان «خاموشي يکي از مهم‌ترين و رساترين صداهاي امريکا در سياست خارجي يادکرد.»
اين حجم از تأثيرگذاري توأم با جاه‌طلبي شخصيت او را در مظان داوري‌هاي مختلف و گاه متضاد قرار داده است.
سياستمداران و دولتمردان غربي او را ديپلماتي برجسته و کم‌نظير و وکلا و فعالان حقوق بشري او را سياستمداري عاري از شفقت و متهم به جنايت جنگي مي‌دانند .
براي کردها اما او نماد واقع‌گرايي جاه‌طلبانه و غيراخلاقي در سياست خارجي آمريکا در منطقه خاورميانه است که نامش با فروپاشي خونين و فاجعه‌بار قيام کردها عليه رژيم بعث عراق در سال 1975 گره‌خورده است. چنان‌که لاري اورست چپ‌گرا در کتاب «نفت، قدرت، امپراتوري – عراق برنامه جهاني آمريکا» در فصل کردستان اين کتاب به‌صورت مبسوط و دقيق ماجراي خيانت شاه و آمريکا به کردها را شرح مي‌دهد. او به‌درستي معتقد است هم‌زمان با حضور کيسنجر در مقام طراح سياست خارجي آمريکا کردها به رهبري بارزاني پس از سال‌ها مبارزه در 11 مارس 1970 دولت بعث را مجبور به امضاي يک موافقت‌نامه براي تشکيل يک منطقه خودمختار در کردستان و به‌رسميت‌شناختن بخشي از حقوق ملي فرهنگي خود نموده بودند.
بر اساس توافقات صورت‌گرفته حقوق کردها در سطحي بسيار وسيع‌تر نسبت به دو متحد امريکا در منطقه يعني ترکيه و ايران و به شکلي قانوني مورد تأکيد قرار گرفت.
تمايل بعثي‌ها به نزديکي به اتحاد جماهير شوروي و انعقاد پيمان مودت و اتحاد با اين ابرقدرت در 1972 ازيک‌طرف و دميدن در تنور احساسات ناسيوناليسم عربي و ضديت با اسرائيل، امريکا و ژاندارم منطقه‌اي‌اش را بيمناک و به انديشه بازي با کارت کردها براي تضعيف بعثي‌ها واداشت.
مقارن همين ايام و اندکي پس از توافق ميان رژيم بعث و نمايندگان کردها، روشن شد که مسائل کليدي و مهمي مانند کنترل کردها بر نيروهاي امنيت محلي، دريافت سهم مناسبي از درآمد نفت و مشارکت در ساختار قدرت ملي، تعيين مساحت دقيق منطقه خودمختار مسکوت مانده و رژيم بعث هم با ناديده‌گرفتن توافق برنامه تعريب مناطق نفت‌خيز را آغاز نمود و حتي سعي کرد ملا مصطفي بارزاني رهبر کردها را ترور کند. چنين سياستي کردها را بيمناک و موجب ازبين‌رفتن کامل اعتماد آنها به رژيم بعث گرديد. بارزاني البته از مدت‌ها قبل با آمريکا و شاه و کشورهاي ديگري در تماس بود و جهت دريافت کمک عليه بغداد به آنها مراجعه کرده بود. او حتي در مصاحبه با روزنامه واشنگتن‌پست قول داد: «اگر آمريکا ما را در مقابل گرگ‌ها حفاظت نمايد، ما حاضر به همراهي باسياست آمريکا در اين منطقه هستيم. اگر حمايت به‌اندازه کافي قوي باشد، ما مي‌توانيم ميدان‌هاي نفت کرکوک را کنترل کرده و آن را به شرکتي آمريکائي بدهيم تا در آن کار بکنند.»

ما حاضر به همراهي باسياست آمريکا در اين منطقه هستيم. اگر حمايت به‌اندازه کافي قوي باشد، ما مي‌توانيم ميدان‌هاي نفت کرکوک را کنترل کرده و آن را به شرکتي آمريکائي بدهيم تا در آن کار بکنند.»

درست در اين شرايط و در سال 1972 شاه و کيسنجر طرح خود را براي استفاده از کارت کردها در عراق به اجرا گذاشتند و از عدم پايبندي بغداد به مفاد توافق با کردها استفاده نموده و کمک‌هاي مالي و نظامي کنترل شده‌اي را به کردها ارائه و بارزاني را به شروع دوباره قيام عليه بعثي‌ها تشويق نمودند.

کارزار و مداخلات پيدا و پنهان شاه و امريکايي‌ها روابط نيم‌بند و ناپايدار کردها و بعثي‌ها را زهرآگين و تيره‌تر نمود و موجب شد تا آخرين اميدها براي تداوم آرامش نيم‌بند در کردستان و عراق به يأس مبدل شود.
سرانجام در مارس 1974 بارزاني با حمايت شاه ايران و آمريکا درگيري جديدي عليه حکومت عراق آغاز کرد که در آغاز با پيروزي‌هاي بزرگي همراه بود.
گزارش مفصل اوتيس پايک نماينده نيويورک در کنگره امريکا در خصوص چگونگي دخالت امريکا و سيا و نقش کيسنجر در منازعات کردها و بغداد و نامه محرمانه کيسنجر به ريچارد هلمز سفير وقت امريکا در ايران – که در ساليان اخير از سوي آرشيو کتابخانه نيکسون منتشر شده است – دررابطه‌با چگونگي و ميزان کمک به کردهاي عراق، دو سند مهم تاريخي هستند که محتواي آنها مبين سياست و رويکرد شيطاني کيسنجر و شاه به قيام و مسئله کردها در عراق مي‌باشند.
نامه مشاور امنيت ملي آمريکا به هلمز در سال 1974 نشان مي‌دهد که کسينجر و شاه خواهان جنگ همه‌جانبه يا فروپاشي عراق نبودند، بلکه مي‌خواستند عراق را به عدم همکاري با روس‌ها مجبور کنند و با اين کار به ديگران در منطقه نشان دهند که وابسته به شوروي بودن فايده ندارد. افزون بر اين شاه در صدد بود، تا نشان دهد که ايران قوي‌ترين قدرت خليج‌فارس و قابل اتکاءترين ژاندارم منطقه براي تحقق سياست‌هاي آمريکاست و در نظر داشت تا در معاهده سعدآباد که طبق آن کنترل تمامي راه‌آبي شط‌العرب مابين دو کشور به عراق داده شده بود، تجديدنظر کند.
کيسنجر نيز در خطاب به ريچارد هلمز ضمن تأکيد جدي بر لزوم هماهنگي کامل با شاه و ارائه هر نوع کمک از طريق دولت ايران صراحتاً اعلام مي‌دارد: «ايجاد حکومت خودمختار و مستقل کرد در عراق و نوعي تقسيم‌بندي دائمي اين کشور، منافع طولاني‌مدت اقتصادي را به همراه نخواهد داشت و اينکه نه ايران و نه ايالات متحده قصد ندارند تا تمامي درهاي روابط خود با حکومت عراق که مطمئناً منافع زيادي را براي دو کشور به همراه دارد، ببندند.»
سال 1975 سال سرنوشت بو. درحالي‌که کردها با حمايت ايراني‌ها و کمک‌هاي دريافتي از امريکا به پيروزي‌هاي بزرگي دست‌يافته بودند و ده‌ها هزار پيشمرگ کرد در سراسر کردستان با حمايت نظامي و لجستيکي شاه عرصه را بر ارتش عراق تنگ نموده و بعثي‌ها را با بزرگ‌ترين تهديد تاريخ حکمراني خود مواجه نموده بودند ناگهان شايعات و اخبار جسته و گريخته‌اي مبني بر مذاکرات پنهاني ميان ايران و عراق منتشر شد. گويا سادات هم به نمايندگان بارزاني احتمال توافق صدام و شاه را گوشزد نموده و تلويحاً به آنها توصيه نموده بود تا با بغداد مصالحه نمايند.
بارزاني اما با وجود بي‌اعتمادي کامل به شاه، رابطه با امريکا و دريافت کمک از آنان را تضميني براي تداوم حمايت‌ها تلقي و به شکل غيرمحتاطانه و غيرمعقولي فريفته حمايت امريکايي‌ها و کيسنجر شده بود.
جلسه سران اوپک در الجزاير با حضور شاه و صدام پايان غم‌انگيزي براي مناسبات بارزاني و کردها ازيک‌طرف و شاه کيسنجر و سياه از طرف ديگر رقم زد و به کابوسي وحشتناک براي کردها مبدل شد.
شاه و صدام با وساطت بومدين همديگر را در آغوش کشيدند و شاه کردها را وجه‌المصالحه توافق خود با دشمن ديرينه‌اش قرارداد.
اندک زماني پس از آنکه عراق با شروط آمريکا و ايران که در توافقنامه الجزيره در سال 1975 فرمول‌بندي شده بود، موافقت کرد، شاه و آمريکا کمک‌ها (از جمله کمک‌هاي غذائي) به کردهاي عراق را قطع کرده و مرز ايران را بستند و راه عقب‌نشيني کردها را مسدود نمودند. کردها اصلاً به خيالشان هم نمي‌رسيد که به اين سرعت به‌آساني کنار گذاشته شوند. ولي دولت عراق مي‌دانست ايران و امريکا در مقابل توافق و همراهي عراق با آنها به حمايت از کردها پايان خواهند داد و دست بغداد را براي سرکوب کامل آنها باز خواهند گذاشت.

کردها و رهبري قيام که با خوش‌بيني مفرط باور کرده بودند وجود آمريکا «تضميني در مقابل خيانت شاه» به کردها است، بسيار دير متوجه اين واقعيت تلخ و کاملاً گيج‌کننده شدند که در طرح شاه شوم و کيسنجر ابزاري بيش نبوده‌اند. پرده آخر اين سناريوي حزن‌انگيز با محروميت مطلق کردها از حمايت ايران و انسداد مرزها توسط رژيم شاه به اجرا درآمد. نيروهاي کرد سريعاً تارومار شده و با فشار شاه بارزاني در غمناک‌ترين روزهاي حيات خود دستور ترک مقاومت به نيروهاي خود را صادر نمود و حدود 150000 تا 300000 کرد مجبور به گريز به ايران شدند.
آمريکا خونسردانه به «متحدين» کرد خود خيانت کرد؛ ولي طبق گفته پايک بدطينتي آمريکا نسبت به متحدش هنوز به حد اعلاي خود نرسيده بود! بارزاني به کسينجر نامه نوشت و عاجزانه با التماس از او طلب کمک کرد. کسينجر حتي زحمت جواب‌دادن را به خود نداد. در نامه‌هايي که بعدها بارزاني در روزگاري که براي درمان بيماري‌اش در امريکا به سر مي‌برد خطاب به رئيس‌جمهور بعدي امريکا (کاتر) و نمايندگان کنگره نوشت؛ با تلخي و نااميدي از رفتار امريکايي‌ها با جنبش کرد شکوه کرد. او همچون پايک معتقد بود که کيسنجر و شاه به وي خيانت کرده‌اند.
مسلم است هدف آمريکا پيروزي کردها يا حق تعيين سرنوشت براي کردها نبود. سازمان سيا وحشت داشت که اين استراتژي باعث طولاني‌شدن شورش شود و نتيجتاً روحيه جدائي طلبانه در ميان کردها تقويت شود و اين به شوروي فرصت دهد تا براي متحدين آمريکا (ترکيه و ايران) مشکلاتي فراهم آورد. چنانچه در ماجراي رفراندوم سال 2017 اقليم کردستان امريکايي‌ها نه‌تنها از تعيين سرنوشت کردها و استقلال آنها حمايت نکردند، بلکه مطابق اظهارات بارزاني در مصاحبه اخير با کانال الجزيره تريلسون وزير خارجه وقت امريکا صراحتاً با رفراندوم مخالفت و اعلام نموده. بود در صورت برگزاري رفراندوم مناطق تحت نفوذ اقليم را به مرزهاي 1991 محدود خواهند نمود. اتفاقات بعد از 16 اکتبر آن سال مبين اين واقعيت است که اساس سياست‌هاي 1991 امريکا در مورد کردستان هنوز با ديدگاه‌ها و نظرات کيسنجر تفاوت چنداني ندارد. گزارش مفصل پايک در خصوص نحوه مداخله امريکا در ماجراي کردها مبين سياست غيراخلاقي و انديشه ماکياوليستي کيسنجر به‌عنوان طراح اين طرح شوم و بدفرجام مي‌باشد. پايک عقيده دارد که: «هيچ‌کدام از مللي که به کردها کمک مي‌کنند به‌طورجدي خواهان متحقق شدن خواست کردها و تشکيل دولت خودمختار نيستند. آمريکا و شاه به دنبال تضعيف و خسته کردن (دولت) عراق مي‌باشند.

بر طبق مدارک و مکالمات سيا، آنها به کردها به‌عنوان «ورق‌بازي» عليه عراق و وسيله‌اي مفيد براي تضعيف پتانسيل عراق در ماجراجوئي‌هاي بين‌المللي نگاه مي‌کردند.»
به اين دليل آمريکا دستور داد که دررابطه‌با کمک نظامي به کردها «کنترل اکيد» صورت بگيرد و هرگز به کردها مهماتي که بيش از سه روز دوام آورند داده نشود تا هر موقع که خواستند بتوانند مانع عمل آنها شوند. «اوتيس پايک» به اين نتيجه مي‌رسد که: «رئيس‌جمهور و کسينجر و شاه اميدوار بودند کردها غلبه پيدا نکنند. آنها ترجيح مي‌دادند شورشيان فقط تا آنجا پيش بروند که براي کشيدن شيره عراق کافي باشد. اين سياست به اطلاع کردها که توسط ما به جنگ ترغيب شده بودند، نرسيد.» کميسيون پايک نتيجه مي‌گيرد که اگر آمريکا و شاه شورش را ترغيب نمي‌کردند، کردها احتمال داشت به سازش با حکومت مرکزي برسند که حداقل درجه‌اي از خودمختاري را به دست آورده و از خون‌ريزي بيشتر اجتناب نمايند. در عوض موکلين ما (کردها) جنگيدند، خسارت مالي و جاني بسيار زياد متحمل شده و بالغ بر 200 هزار نفر از آنها آواره و پناهنده شدند. علاوه بر اين بغداد نيز به شکل گسترده‌اي شروع به انتقام از کردها نمود و بالغ بر 250 هزار نفر از آنان را به مناطق مرکزي و جنوبي تبعيد نمود و در مناطقي هم اعراب را جايگزين ساکنان تبعيد شده کرد نمود. کيسنجر که هرگز آماده عذرخواهي از رفتار و سياست‌هايش نبود با تبختر ضمن رد محتواي و نتيجه تحقيقات کمسيون پايک گفت: «عمليات مخفي را نبايد با کار خيريه قاطي کرد.»
کمسيون هم در پاسخ به ادعاي وي اعلام نمود: «حتي در چارچوب عمليات مخفي، تعهدات ما تعهداتي با نيت بد بود.»
احترام مقامات و چهره‌هاي سياسي امريکا به کيسنجر و استفاده از مشاوره و توصيه‌هاي وي در مدت نيم‌قرن در حوزه سياست خارجي و نيز واکنش‌هاي گسترده آنان به درگذشت اين آخرين بازمانده کابينه نيکسون مبين اين واقعيت است که امريکايي‌ها با وجود اختلاف‌نظرها قدردان خدمات نخبگان و شخصيت‌هاي تأثيرگذار در تأمين منافع ملي ايالات متحده هستند، اما سير تحولاتجنبش کردها و حوادث اقليم کردستان و رفتار و سلوک احزاب و رهبران سياسي و تجربه سه دهه حکمراني کردها در اين اقليم و بيانگر انست که کردها در فهم درس‌هاي تاريخ خود رفتار نااميدکننده‌اي دارند. نيم‌قرن پس از موافقت‌نامه مارس 1970 و با وجود مبارزاني خونين و هزينه‌ها و تلفات فراوان ميزان دستاوردها و گستره حاکميت کردها پس از حوادث 16 اکتبر و ماجراهاي پسا رفراندوم 2017 از حقوق و امتيازات مندرج در آن توافق‌نامه فراتر نيست و با وجود غياب شاه و کيسنجر از صحنه سياسي هنوز تبعيت از ميراث شوم آنان در تعامل با کردها و اقليم از سوي بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي در رأس همه آنها امريکا ادامه دارد.

گذار از ميراث شوم و زيان‌بار و دام تاريخي شاه وکيسنجر براي کردها مستلزم بازخواني جدي تاريخ تحولات، پايان‌دادن به منازعات فاجعه‌بار دروني احزاب، تغيير بنيادين در استراتژي احزاب و رويکرد بنيادين رهبري کردها به مناسبات و معادلات بين‌المللي، اولويت‌بخشي به منافع ملي در مقابل مصالح حزبي، درک درست از دگرگوني‌هاي برق‌آساي دنياي سياست و شناخت به‌موقع و درست منافع بازيگران مسلط و حضور و مشارکت در هم‌پيماني‌هاي اثرگذار و تحول‌آفرين و در يک‌کلام درس آموختن از تاريخ است. مجموعه اين عوامل در کنار هم مي‌تواند موقعيت کردها در عراق و منطقه تا سطح بازيگري تأثيرگذار و سودمند از دگرگوني‌ها ارتقا بخشد.

دانلود مقاله:

این مقاله را به این زبان‌ها بخوانید:

مقالات بیشتر: